عصر ایران؛ مسعود فروزنده - دوراندیشی شورای انقلاب و نیروی دریایی بود که پای تکاوران را به خرمشهر باز کرد. شهری که مقدر بود ناخدا داریوش ضرغامی به آنجا برود، دلاوری کند، از نزدیک شاهد شهادت افسرانش باشد و سی و هشت سال بعد از همان جا به آسمان پرواز کند. (+) او که تبریزی بود، در هنگامه بازنشستگی زمزمه میکرد «من آبادانیام، خرمشهریام، به آنها مدیونم.»
در خاطرات اهل ادب و هنر دیده بودم که گفتهاند «آبادان همه را عاشق میکند» ولی چند روز قبل که ناخدا ضرغامی به دیار حق شتافت مرا سخت تکان داد. او در ششم دی ماه در حضور کهنه سربازان تکاور در زیر پل خرمشهر خطاب به مدیران سخنانی بر زبان آورد که تأثر برانگیز بود. مضمونش این بود: آی آدمها کجایید، آی مدیران ما از شما انتظار محبت داریم نه کمک، انتظار داریم ما را ببینید، آیا زمان فراموشی ما رسیده است؟
این ها آخرین جملاتی بود که او بر زبان راند و اندکی بعد بر اثر فشار قلبی سکته کرد و درگذشت.
در روزهای پس از پیروزی انقلاب، دو سیاست در عراق و ایران به اجرا درآمد. در عراق، شورای فرماندهی به سرهنگ ابوعلی، رئیس اداره استخبارات بصره، دستور سازماندهی مخالفین داخل ایران را داد و در ایران، ستاد نیروی دریایی دستور گشت زنی و پاسداری از جزایر خلیج فارس را به پایگاه دریایی خرمشهر فرستاد. حکم اولین مأموریت در اردیبهشت ۱۳۵۸ صادر شد. گردان یکم تکاوران از بوشهر به خرمشهر اعزام شد تا در خلیج فارس گشت زنیکند.
در آن روزها در ایران کسی فکرش را هم نمیکرد چه واقعه شومی در راه است. داشتیم به فضایی خوفناک وارد میشدیم، نعره جدایی خرمشهر از خاک ایران را میشنیدیم و نمیدانستیم چه خواهد شد یا چه باید کنیم.
من هجده سالم بود. خوب یاد دارم غروبهای زیبای خرمشهر را و شب های آبادان را که چه زود در کام مان زهرناک شد و چه زود بزرگ شدیم.
در حالی نیروهای اعزامی به فرماندهی حسین بای و معاونت مرتضی میری،که تعدادشان به یکصد نفر بالغ میشد، به خرمشهر پا گذاشتند که سازمان سیاسی خلق عرب نیمی از مأموریتش را به خوبی انجام داده بود. گروههای سه و پنج نفره در اردوگاه آموزشی در بصره استقرار داشتند. نعرههایشان بالاتر رفته بود.
*تمیسار ضرغامی در آخرین سخنرانی اش در زیر پل خرمشهر و در جمع تکاوران - او دقایقی بعد از گرفتن این عکس، سکته کرد و آسمانی شد
حادثه تلخ چهارشنبه سیاه خرمشهر در نهم خرداد ۱۳۵۸ ارزش تکاوران و تفنگداران را بیشتر نمایان کرد. درگیریهای شهری از همان چهارشنبه نفرینشده آغاز شد و تا یک ماه و شاید هم کمی بیشتر، ادامه یافت. با پایان درگیریها، موج جدید انفجارها در آبادان و خرمشهر سر گرفت. مردم در بازار، قطار، مسجد و پارک شهید و مجروح میشدند، من پر از ترس بودم و نمیدانستم چرا؟
در آخرین روز شهریور۱۳۵۹شهر بمباران شد. خانه بهدوشی شروع شد ومردم دستهدسته کوچیدند.
ناخدا داریوش ضرغامی به همراه ۲۷۰ تفنگداردر مهر 1359 وارد آبادان شد. خبرش در میانه آن همه ترس و هراس برای مردم مسرت بخش بود و مایه قوت قلبشان. مقدرشده بود دو ناخدا منجی ما باشند با هشتصد تکاور که سی و چهار روز بجنگند.
*تیمسار ضرغامی در کنار تکاوران نبرد خرمشهر در جلسه تاریخ شفاهی - نفر اول سمت چپ
شمار تکاوران نیروی دریایی خیلی کمتر از رزمندگان بسیج و سپاه بود اما هیبتشان دشمن را به عقب میبرد. از روز سیام صحنه جنگ تغییر کرد، آتش دشمن همه شهر را گرفت. سیصد تن از تکاوران شهید و مجروح شدند و از مردم و بسیج و سپاه چند برابر. به ناچار در پایان روز چهارم آبان عقب نشینی آغاز شد. نیمی از شهر به دست دشمن افتاد. ایران به سوگ رفت.
ضرغامی و صمدی با فرماندهان ارتش و سپاه وارد شور شدند و نقشه جدید بیرون آمد؛ حمله پارتیزانی و شناسایی وظیفه تکاوران شد.
محاصره آبادان کار را دشوارتر کرد. امام فرمان داد باید آبادان رفع حصر شود. ناخدا ضرغامی و ناخدا صمدی، یکی ارشد و دیگری معاون، به کار سازماندهی تکاوران شدند. مهر، همچون نامش، ماه خوبیها است. پر از نیکی و جشن و شادمانی است. هزاران خراسانی، شیرازی، گیلانی، تبریزی و ... برای حمله به دشمن راهی آبادان شدند. آبادان آزاد شد به سال یک هزار و سیصد و شصت خورشیدی و سهم تکاوران، عملیات پارتیزانی و شناسایی بود که چه نیکو بار داد.
حال نوبت آزادی خرمشهر بود. اگر آن خرداد لعنتی بود، مقدرشد این یکی، شیرین و عسل باشد، لباس سوگ از تن به درآید. پنج عملیات نفوذ در خاک دشمن بارمز «چشم دشمن» برای شناسایی مواضع موشکی مأموریتی بود که تکاوران زیر نظر ناخدا ضرغامی به اجرا درآوردند. مشاورت دو فرمانده عالیرتبه تکاوران، ناخدا ضرغامی و ناخدا صمدی، در اتاق جنگ نشان از هوش و فراست این دو بود که همگان را به تحسین وا داشت.
اسم رمزعملیات که پخش شد تکاوران بسان رعد در منطقه پلیس راه خرمشهر بر سر دشمن فرود آمدند. با چابکی مواضع دشمن را منهدم کردند و با زیرکی یک هزار سرباز و افسر را به اسارت درآوردند. دوستم میگفت «نگاهشان میکردم یاد ارتش هخامنشی میافتادم، فرز و چابک.» خرمشهر آزاد شد به سال یک هزار سیصد و شصت خرداد ماه.
پس از آزادسازی خرمشهر تیپ تکاوران کمی به استراحت و درمان و بازسازی رفت تا اینکه مأموریت جدید ابلاغ شد.
اوپات نام باستانی آبادان است. اوپاتها در دولت هخامنشی، نگهبان اروندرود و خلیج فارس بودند تا تجارت را امنیت دهند و کشتیها را راهنمایی کنند. تکاوران اکنون مأموریت داشتند از کشتیهای تجاری که در بندر امام پهلو میگرفتند، در مقابل حملات موشکی دشمن بعثی پاسداری کنند. در انتهای جزیره آبادان چند ایستگاه موشکانداز تأسیس شد که با همراهی نیروی هوایی، حملات دشمن در هوا و زمین را رصد و منهدم میکردند. در آن زمان بیشترین کالاهای اساسی کشور بندر امام وارد می شد.
سرهنگ تکاور حسین بای که من هنوز ستوان صدایش میکنم، میگفت: «ناخدا ضرغامی همه چیز را تحت کنترل داشت.در زمان کار، سختگیر و در هنگام استراحت، شوخطبع بود. با دیگران به احترام سخن میگفت. در وطنپرستی درجه یک و نسبت به قانون تابع محض بود. در امور خانواده مهربانی بسیار داشت و پس از بازنشستگی در هر محفل و مجلس رزمندگان شرکت میجست. زیاد کتاب میخواند و در دانشگاه امام علی (ع) تدریس میکرد.» ستوان بای درحالیکه صدایش بغض داشت گفت:«من نمیگویم از ما تجلیل کنید، فقط نگذارید حافظه مردم ایران از حماسه فرزندانشان پاک شود. این چیز زیادی نیست.»
متاسفم که چرا تا امروز حتی اسم چنین مردان غیوری را نشنیدیم. با کوله باری از دانش و توان، مردی به معنای واقعی شایسه
چرا هرگز در صداو سیما از این دلاوران دعوت نمیشه
روحت شاد
تا که مردم قدردان باشند و اگر جنگی جدید شد با کمال میل نسلهای جدید برای کشورشان بروند
ولی ما چه کردیم ؟ یک چنین قهرمانان بزرگ و فداکار را که کلا از نوآوران ۱۳۹ نفر بودند را نتوانستیم سالی یکبار در خرمشهر یکروز پذیرایی و قدردانی کنیم .
جالبتر آنکه هر روز شعار جنگ و دفاع و تقابل با ابرقدرتها را هم سر میدهیم .
حالا چطور و چگونه و چرا ؟ خودشان میدانند ؟!
روح تمامی شهدا شاد و قرین رحمت الهی